حسن جونحسن جون، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

عاشقتم مامانی

بدون عنوان

اینجام کهجارو رو برداشت داشت موبایلو تمیز میکرد بعد که دید جارو موبایلو مثل بقیه اشغالا نخورد اعصابش خورد شد داره وسیله هاشو در میاره که گوشی داخلش جا شه ...
6 آذر 1392

بدون عنوان

١ عادت ذیگه که جدیدا به وجود اومده صبح که از خواب بیدار میشه زودی بیدارم میکنه میگه ماما بابادک بابادک..............................من که نمیفهمم چی تعریف میکنه برام بعدشم میبرتم تو حال دستاشو بالا و پایین میکنه میگه بابادک و عکسشو میخواد البته به همراه عکس دایی نصرالله که باهاشون بازی کنه هر غذایی هم که میخواد بخوره اول میگه بابادک بعد خودش ما هم باید ١ لقمه دهن عکس بزاریم ١لقمه دهن ایشون اینجام بازیش تموم شده موز خوردن باهم الانم به زور داره میزاره سرجاش فدای قد کوشولوت برم پاهاشو بلند کرده بازم قدش نمیرسه ...
6 آذر 1392

بدون عنوان

ما که از دست این وروجک نمیتونیم فیلم ببینیم مدام در حال عوض کردن کانالاست در میزم بایذ بسته باشه چون جناب مهندس ذل و روده دستگاه ها رو میریزه بیرون اینجا در حال تلاش که درشو باز کنه اخه همیشه هر چی دستشه از بالاش میندازه داخل میز بعدشم سریع میاد میگه ماما ماما ای ای که من درشو باز کنم حالام نه ١ بار ١٠ بار پشت هم که دلت میخواد جیغ بکشی کلا ارزو به دلم موند که این شیطون پسر ١٠ مین  ١جا بشینه همش در حال ورجه وورجه کردنه  دورش بگردم ...
6 آذر 1392

شیطون بلا

سلام مامانی شیطونک من چطوری انقدر خستم که نگو تو هم که اصلا نمیذاری بشینم 1جا فذاتشم انشالله همیشه شاد و پر انرژی باشی امروز رفتم برات دفتر و مدادرنگی گرفتم دیشبم با بابایی رفتیم بازار برات سنتور گرفتیم اینم عکساش  که داشتی بازی میکردی عسلم ...
4 آذر 1392

بدون عنوان

سلام عشق مامان خوبی!!!! امروز که اومدم دانشگاه استاد نیومد منم اومدم سایت تا سری به وبلاگت بزنم عسلم 2روزه که سرما خوردی قربونت برم بردمت دکتر با بابایی کلی دارو بهت داد ضمنا تاکید کرد که دیگه بهت پستونک ندم موندم چطوری این کارو انجام بدم با این وابستگی شدیدت بعد خوب شدنت این کارو باید انجام بدم الان حال نداری فداتشم دیشبم که تا صبح بیدار بودی درد و بلات تو جونم کاش دمن بجای تو مریض می شدم تو با ارامش تا صبح میخوابیدی انشالله زودی خوب میشی. پاییز که میاد غصم میشه تا اخر بهار اخه 1سره مریضی دکتر میگه الرژی داری عسلم. دوست دارم نانازی ...
3 آذر 1392